یاد سال های ناسروده که می افتم
هم بازی کودکی هایم تیله هایش
را
کنار آواز پروانه ها می چیند
و با کاشی هایش
ایوان شمعدانی ها را فرش
می کند
...حالا فکر می کنم
چند سال از تیله ها بزرگتر شده ام
؟
چند سال از کاشی ها ؟
سکوتی که از اردیبهشت کودکی ها
تا امروز صبوری
کرده می شکند
سکوتی سبز ، همرنگ تیله ها
امروز دستم را گرفتی
و تمام دنیای
من کف دستهای تو جا ماند
این بار که دیدمت همراه دست هایت
یک تیله ی کوچک سبز
برایم بیاور
احمد رضا احمدی
این شعر را همیشه با خود زمزمه میکنم
سلام دوست من مطلب فوق العاده زیبایی بود خودت گفتی؟ در ضمن وبلاگ زیبا و به روز و پرمحتوایی دارید واقعا استفاده بردم من اکثر اوقات به وبلاگ شما سر میزنم یه خسته نباشید جانانه به شما و ممنون بابت مطالب جالب و مفیدی که قرار میدهید
wWw.MusicDay2.tk
khiliiiiiiiiiiiiiiiiiiiii khobeeeeeeeeeee:)